گروه فرهنگی مشرق ـ چندی پیش، رهبر انقلاب در دیدار با خانوادۀ شهدای هفتم تیر توصیه کردند که از زندگی شهدای هفتم تیر با زبان هنر و تصویر، چهرهنگاری شود (بیانات در تاریخ 6/4/94) . در خصوص یکی از این شهدا به نام عبدالحمید دیالمه (1360-1333)، سال گذشته فیلم مستندی به نام سمفونی استیضاح (1393) ساخته شد که در جشنوارۀ سیوسوم فیلم فجر به نمایش درآمد و توانست سیمرغ بهترین پژوهش و متن مستند را کسب کند. ابراهیم حاتمیکیا نیز در یادداشت کوتاهی از این فیلم تقدیر کرد.
سخنان صریح شهید دیالمه علیه میرحسین موسوی، قریب سی سال بعد از شهادتش نام او را بر سر زبانها انداخت و بهانهای شد برای ساخت مستند سمفونی استیضاح که زندگی و فعالیتهای سیاسی و هنری شهید دیالمه را واکاوی کند و نقش او را بالخصوص در ماجرای استیضاح بنیصدر نشان دهد. این فیلم را میتوان یکی از سیاسیترین مستندهای ساختهشده در کشورمان دانست. به امید روزی که به نمایش عمومی درآید.
******
***شهید دیالمه نیز مانند بسیاری از شهدای هفتم تیر که در سایۀ شهید بهشتی قرار گرفتهاند، به آنها پرداخته نمیشود. چه شد که شما به زندگی این شهید توجه کردید؟ آیا کسی این موضوع را به شما سفارش داد؟
مستندساز میتواند سفارش بگیرد ولی نباید کارِ سفارشی بسازد. مانند یک گرافیست که سفارش میگیرد ولی هنر و خلاقیت خود را بروز میدهد. تعهد یک مستندساز باید به واقعیت و حقایق باشد. بایست بگویم که من قبلاً با این شهید آشنایی داشتم و طرح مستندی نیز برای او نوشته بودم. لذا وقتی تهیه کننده موضوع را با من مطرح کرد استقبال کردم.
*** آشنایی شما با شهید دیالمه از کجا شروع شد؟
در حین کار در خصوص شهید پاکنژاد متوجه شدم که ما بیش از هفتاد نخبه را در واقعۀ هفتم تیر از دست دادهایم و کار چندانی نیز در خصوص آنها نکردهایم. دیالمه نیز یکی از آنها بود که در سن 25 سالگی نمایندۀ مجلس شد.
*** آیا از ابتدا میخواستید شهید دیالمه را بزرگ بشمارید یا سعی داشتید یک فیلم بیطرف بسازید؟
بین شهدای سیاسی با شهدای جنگ تحمیلی تفاوتهای زیادی وجود دارد. وقتی کسی وارد دنیای سیاست میشود یعنی به مردم اجازه میدهد که او را مطلق نبینند. لذا ما سعی کردیم که فیلممان به تمجید صرف از شهید دیالمه تبدیل نشود.
*** گویندۀ فیلم (ناصر تهماسب)، در حدود دقیقۀ پنجم میگوید که وقایع انتخابات سال 1388 باعث شد نام شهید دیالمه شهرت پیدا کند. در نمایش جشنواره در همین لحظه از فیلم، سه چهار نفر با تصور اینکه این مستند جانبدارانه است سالن را ترک کردند. اما با تماشای فیلم متوجه میشویم که پیشداوری آنها غلط بود.
اتفاقات سال 1388 باعت شد که نام شهید دیالمه دوباره مطرح شود. ما نمیخواستیم از دیالمه و از وقایع سال 1388 سوء استفاده کنیم. خیلی خوب است که آدمها بالذّات گرامی داشته شوند و نه به واسطۀ یک اتفاق.
*** آقای حاتمیکیا یک هفته قبل از شروع جشنواره یادداشت کوتاهی دربارۀ فیلم شما نوشتند که لازم است آن را یادآوری کنم: «مستند سمفونی استیضاح از دو جنبه مبارک است؛ یکی کاوش در تاریخ انقلاب اسلامی بدون طعم سفارش و محافظهکاری. و دوم ورق خوردن انقلاب به همت نسلی که هیچ خاطرهای از آن ایام ندارند». اینها جملات تمجیدگونهای در حمایت از فیلم شما است. چطور شد که ایشان قبل از جشنواره فیلم را دیدند؟
جناب تهیه کننده، نسخۀ اولیۀ فیلم را برای آقای حاتمیکیا فرستاد. بعد از تماشا، زنگ زدند و گفتند که ده دقیقه است دارم قدم میزنم و به این فیلم فکر میکنم. خیلی خوششان آمده بود. بعد آمدند و دو ساعت در مورد فیلم حرف زدیم. پیشنهاداتی برای اصلاح برخی جزئیات ارائه کردند که دیدم خوب است و اعمال کردم. جالب توجه است که بگویم آقای حاتمیکیا شهید دیالمه را از نزدیک میشناخت. او چند جلسه در کلاسهای دیالمه شرکت کرده بود. لذا نظرات او به کارمان میآمد. در مورد یادداشتشان باید بگویم گرچه مختصر بود اما خستگی ما را در کرد.
*** به نظرم، نکتۀ اصلیِ سخن آقای حاتمیکیا، روایت تاریخ انقلاب اسلامی بدون دستهبندیهای سیاسی است.
فیلم ما سعی کرده یک قدم فراتر از صفبندیهای سیاسی برود و استقلال خود را حفظ کند. یعنی نمیخواهد به وادی دستهبندیهای جناحی سقوط کند. ما میخواستیم بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی را روایت کنیم. الآن که ابهامات سال 1388 برطرف شده، زمان خوبی برای ساخت این مستند بود.
*** ظاهراً شما چهار مسئولیت در این مستند داشتید: کارگردانی، تدوین، تحقیق و نویسندۀ متن نریشن.
بله درست است.
*** اولین چیزی که بعد از فیلم به چشمم آمد تحقیقات و سندهای فیلم است که از سعی وافر شما خبر میدهد. این تحقیقات میتوانست کار یک گروه چند نفره در طول یک سال باشد.
من به پژوهش در مستند خیلی اهمیت میدهم. لذا سیمرغ بهترین تحقیق فیلم که از جشنواره فجر گرفتم برایم خیلی ارزشمند است.
*** به وقت دریافت جایزه از جشنواره فجر پیراهنی مزین به نام پیامبر اکرم(ص) پوشیده بودید. یادتان هست چه گفتید؟ جایزهتان را به چه کسی تقدیم کردید؟
گفتم: خوشحالم که با لباس مزین به نام مقدس پیامبر اعظم(ص) جایزهام را میگیرم. و دوست دارم جایزهام را پیشکنم به مردی که پرچم پیامبر را به دستش گرفته و ارمغان او، امنیت و آسایش است. بعد، از حاضران خواستم حاج قاسم سلیمانی را تشویق کنند.
*** آیا مراکز فرهنگی در تحقیقات این مستند به شما کمک کردند؟
نه متأسفانه. پانزده یا شانزده نهاد مهم که میتوانستند کمک کنند ما را به آرشیوهای خود راه ندادند. عجیب است که اغلب متولیان نهادهای فرهنگی خود را صاحب اسناد میدانند. در حالیکه این سندها در دست آنها امانت است. صاحبان اسناد، در واقع مردم هستند.
این فیلم در انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس ساخته شد. برایتان جالب خواهد اگر بگویم حتی برخی مجموعههای موازی با این انجمن، اسناد خود را از ما دریغ کردند. اما توجه کنید که مثلاً بی.بی.سی. در بدو تولد شبکه منوتو تمام آرشیو خود در موضوع ایران را به این شبکه داد. آنها در کفر خودشان با هم متحد هستند لکن ما در ایمانمان، نه. مدیریت جدید صداوسیما محدودیتهای بیشتری برای آرشیو سازمان و مخصوصاً بخش سیاسی قائل شده است. اسناد طبقهبندی شدهای وجود دارد که دست محققان هم به آنها نمیرسد. ای کاش لااقل به خوبی از آنها نگهداری میشد، که متأسفانه اینطور نیست.
*** ظاهراً دلسوزی شما بیشتر از متولیان این اسناد است.
میخواستم بگویم اگر به برخی از این آرشیوها رسیدگی نشود دوام زیادی نخواهند داشت.
*** پس واقعاً چطور این تحقیقات را به ثمر رساندید؟
ما تعدادی از مستندسازان جوان هستیم که آرشیوهای خود را به اشتراک میگذاریم.
*** به هر حال به اسناد دسترسی پیدا کردید؟
از طریق دوستان همکار، بله. آنقدر سند پیدا کردیم که باعث خوشحالی روزافزون ما شد. اما همین موضوع میتوانست عامل تخریب هم باشد اگر به اشتباه همۀ آنها را در فیلم داخل میکردیم. لذا مجبور بودیم که اسناد مهمتر را انتخاب کنیم و از خط روایت اصلی فیلم دور نیفتیم. لذا جرأت به خرج دادم و خیلی از اسناد را کنار گذاشتم تا روایت بهتری به دست بدهم.
*** تحقیقات فیلم، چقدر طول کشید؟
ما یک سال در خصوص شهید دیالمه کار کردیم. برای فهم علت مخالفت دیالمه با مصدق، تاریخ ملی شدن صنعت نفت را خواندیم. همینطور در خصوص دشمنی او با فراماسونرها کتابهای زیادی خواندیم که عملاً در فیلم بازتاب نیافت. و همینطور کتب شریعتی، تاریخ منافقین خلق، جبهۀ ملی، بنیصدر و غیره که دیالمه با آنها مقابله میکرد را مطالعه کردیم. ما در پایان تحقیقات، بدون اغراق با دویست خطّ روایی برای مستندمان مواجه بودیم که هر کدام از آنها به شهید دیالمه ختم میشد. لذا میشد ساعتها دربارۀ او مستند ساخت. اما مجبور بودیم به دلیل محدودیت یک ساعتۀ زمان فیلم، خیلی از این مسائل را کنار بگذاریم.
*** گروه محققان شما چند نفر بودند؟
ابتدا با یک گروه ده نفره شروع کردیم ولی در ادامه، فقط چهار نفر ماندیم که هر کدام یک موضوع را دنبال میکردند. یک نفر بر پرترۀ دیالمه و زندگی شخصی او متمرکز بود، نفر بعدی به دشمنان دیالمه میپرداخت، سومی در خصوص طرفداران او تحقیق میکرد و خود من نیز در همۀ اینها کار میکردم.
*** بایست به برخی اسناد خیلی خوبی که در فیلم دیده میشود اشاره کنم: آرشیو روزنامههای دهۀ 1340 و 1350، بولتنها و اعلامیهها که اصولاً آرشیو نمیشوند، فیلمهای سخنرانی دیالمه در مجلس شورای اسلامی، و البته فیلم داستانی کوتاه «دستها» که خود دیالمه آن را ساخته است. در این خصوص، کمی توضیح بدهید.
اگر دیالمه زنده میماند شاید فیلمساز میشد. او قبل از انقلاب یک دوربین سوپر هشت خریده بود که دربارۀ فقر و محرومیتهای مردم چند فیلم کوتاه تولید کرد. مشابه با آنچه سیدمرتضی آوینی در مستندهای بشاگرد صورت داد. دیالمه بعد از انقلاب، دو سه فیلم داستانی کوتاه ساخت که یکی از آنها به نام «دستها» در نزد خانوادهشان حفظ شده است. برای ما جذاب بود که شهید دیالمه به حیطۀ فیلمسازی نیز ورود یافته. فیلم به این موضوع میپردازد که از دستها چه کارهای خوب و بدی برمیآید. تنها جایی که من در نریشن رأی شخصیِ خودم را وارد کردم در همینجا بود که گفتم پیام فیلم، خیلی آشکار مطرح میشود. این البته خصوصیت غالب آن زمان بوده است.
*** مصاحبه شوندگان را با چه طیفی انتخاب کردید.
من حرف انتهای فیلم را برایتان تکرار میکنم. راوی میگوید: «هر روز که میگذرد روایت تاریخ انقلاب اسلامی سختتر میشود. بعضیها فرار کردند، برخی ممنوع التصویر شدند و عدهای نیز به جمع شهدا پیوستند.» میخواستم بگویم که اگر به خودمان نیاییم جمع زیادی از شاهدان وقایع انقلاب را به انحاء مختلف از دست خواهیم داد.
*** لطفاً در مورد مصاحبه شوندگان بفرمایید.
ما سعی کردیم با معیارهای تلویزیون فیلم نسازیم تا از افراد بیشتری استفاده ببریم از جمله صادق زیباکلام و ابراهیم اصغرزاده که لازم بود به عنوان مخالفان این شهید دربارۀ او حرف بزنند. یکی دیگر از مشکلات ما این بود که عدهای از آدمها حاضر به مصاحبه نشدند که نام آنها را در انتهای فیلم آوردیم تا بگوییم مصروف به طبقه و جناح خاصی نبودهایم.
*** سعی نکردید با بنیصدر مصاحبه کنید؟
با ایمیل با بنیصدر تماس گرفتم و ماجرای این فیلم را برایش نوشتم. گفتم چون در فیلم از زبان شهید دیالمه به شما انتقاد میکنیم اخلاقاً خود را موظف دانستیم که پاسخها و دفاعیات شما را نیز بشنویم. پیشنهاد کردم که از طریق اسکایپ با او مصاحبه کنیم. استقبال کرد و نوشت که پرسشهایتان را بفرستید. اما وقتی سؤالات را فرستادیم، جوابی نداد. قابل درک هم بود که جواب ندهد.
*** چه سؤالاتی پرسیدید؟
مثلاً اینکه چرا در روز استیضاح خودتان، در مجلس حاضر نشدید؟ یا چرا پیشتر به دعوتهای مکرر دیالمه برای مناظره، جواب ندادید؟ یا از قصۀ فرار شبانۀ او از کشور پرسیدیم. احتمالاً بنیصدر از سؤالاتمان فهمید که اگرچه ما طرفدار صرفِ دیالمه نیستیم اما در مدار انصاف و واقعیت میچرخیم که او در این میان، جایگاهی نخواهد داشت. او از ما رزومه خواسته بود. در ضمن معرفی خودم، برایش نوشتم که یک قدم از واقعیت آنطرفتر نمیرویم. چون ما در درگاه خداوند متعال و آیندگان مسئول هستیم.
*** تحسین برانگیز است که شما به سراغ بنیصدر رفتهاید تا از خود دفاع کند.
من در قدم اول سعی کردم از خطکشیها عبور کنم و به آدمها و وقایع، بیطرفانه نگاه کنم. این کار، بسیار دشوار است که آدم در همان ابتدا اعتقادات خودش را کنار بگذارد، بیطرفی پیشه کند و انصاف را رعایت نماید. ما سعی کردیم که در فیلم اصلاً قضاوت نکنیم و احساساتی نشویم. خوشبختانه این دقتها نتیجه داد و فیلم ما در هر سه اکران جشنوارۀ فجر بیشترین رأی مخاطبان مستند را به دست آورد.
*** اگر بنده به جای شما بودم دو کار دیگر نیز انجام میدادم. اول از بنیصدر میخواستم بدون طرح پرسش، نظر خودش را دربارۀ شهید دیالمه بگوید. ثانیاً میشد از آنهایی که مصاحبه نکردند درخواست کرد که یک یادداشت بنویسند.
اگر بنیصدر حاضر به مصاحبه از طریق اسکایپ میشد حتی اگر سکوت هم میکرد آن تصویر را در فیلم میگذاشتم. اما او حرفی نداشت برای گفتن. به نظر میرسد که بنیصدر از شهید دیالمه هنوز هم کینه دارد. از مکالمات و نامهنگاریهای آنها عداوتشان به یکدیگر معلوم میشود، یکی برای خدا و دیگری برای هوای نفس. به هر حال شهید دیالمه نقش تعیین کنندهای در استیضاح بنیصدر داشت.
*** انصاف را در خصوص دشمنان چطور رعایت میکنید؟
رعایت انصاف در مستندسازی خیلی مهم است. برای شما میگویم که فیلمی به نام صبحانه با طعم مرگ (1390) دربارۀ منافقین خلق ساختهام که علیرغم تنفر زیادی که از این جماعت داشتم سعی کردم احساسات خودم را دربارۀ آنها بروز ندهم و صرفاً به نقل ماجرا بپردازم. به طور خلاصه اینکه ما حق نداریم حتی برای دشمنان دین، جرم بیشتری بتراشیم.
*** درست است. در منهیات دین ما آمده است که اگر یک زندانی را برای اعدام میبرید حق ندارید مثلاً از فرط عصبانیت، یک سیلی به او بنوازید. و اگر چنین کنید آن اعدامی حق دارد از شما قصاص کند.
ما باید انصاف را در مستندسازی رعایت کنیم و به مخالفان نیز اجازۀ سخن گفتن بدهیم و از قضاوت زودهنگام و افراط و تفریط، بپرهیزیم. یکی از فواید این روش، تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطبان داخلی و خارجی است. مستندسازان بی.بی.سی. لااقل این انصاف ظاهری را رعایت میکنند هرچند که در عمل با پنبه سر میبرند. میخواهم بگویم که ما به دلیل دستورات دینیمان باید خیلی بهتر از آنها باشیم. مانند یک قاضی، که به فرد محکومی که شاهدان زیادی هم دارد اجازۀ صحبت میدهد.
*** یک گره بازنشده در فیلم هست که چندان روشن به آن پرداخته نشده. چرا وقتی حضرت امام دستور وحدت داده بود دیالمه آشکارا علیه بنیصدر حرف میزد؟
در انتها به این شبهه جواب دادیم. بزرگترین گرهِ فیلم، سبقت گرفتنِ دیالمه از امام(ره) بود. آقای دکتر حسین بانک در فیلم میگوید: من از دیالمه پرسیدم که چرا دستور وحدت امام را عمل نمیکنی؟ شهید دیالمه پاسخ میدهد که حضرت امام به چند نفر دستور داده است که برخی مسائل را بازگو کنند. اتفاقاً بزرگترین گرهگشایی فیلم، در فصل پایانی است که نامۀ حضرت امام به آقای منتظری را که منجر به عزل او شد مرور میکنیم. امام(ره) در این نامه که به تاریخ 6 فروردین 68 نوشته شده آرزوی مرگ میکند و دو ماه بعد نیز از این دنیا کوچ میکند. ما در طی این نامه بود که موضع امام در خصوص بنیصدر را مشخص کردیم. ایشان خطاب به منتظری نوشتهاند:
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مىدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولى شخصى بوديد تحصيلكرده، كه مفيد براى حوزههاى علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلماً تكليف ديگرى دارم و مىدانيد كه از تكليف خود سرپيچى نمىكنم. و الله قسم، من با نخستوزيرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مىدانستم. و الله قسم، من رأى به رياست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم [صحیفۀ امام، ج 21، ص 331]
توجه داشته باشید که امام(ره) تا لحظۀ آخر از بنیصدر حمایت میکرد. حتی بعد از اعلام بیکفایتیِ او در مجلس، امام یک سخنرانی کرد که ما در فیلم آوردهایم. ایشان فرمودند: اگر آنچه را که من به حال مرض در بیمارستان به شما نصیحت کردم گوش میکردید اینطور نمیشد و من این را نمیخواستم. در ادامۀ ماجرا، ما از زبان راوی میشنویم که میگوید: اگر دیالمه زنده بود شاید هیچ چیز بیشتر از این نامه او را شاد نمیکرد. یعنی اینجا در دقایق آخر فیلم از دیالمه رفع اتهام شده، گره اصلی باز میشود.
*** دوران خیلی عجیبی بود. بنیصدر که با رأی بالای مردم بر سر کار آمد با فضاحت عزل شد و چندی بعد شبانه از ایران فرار کرد.
ما با یک تراژدی روبهرو هستیم. چه میتوان گفت که اولین رئیس جمهور ایران خائن از کار درآمد و برکنار شد؟
*** چطور برای صدای راوی، از آقای ناصر تهماسب استفاده کردید؟
این سومین فیلمی بود که ما با هم کار میکردیم. تهماسب صدای خوبی دارد. به همراه یک هوش فوق العاده که متن را میفهمد و به درستی اجرا میکند. لحن روایی او، به قصهگو بودن فیلم ما خیلی کمک کرد. راستش من دوست دارم قصه بگویم و برای این کار، سعی کردم تا بهترینها را انتخاب کنم. به نظر من، «کارگردان» یعنی کسی که بتواند کار را به نحوی بگرداند که از همۀ استعدادها استفاده کند. من اگر ذرهای خلاقیت داشته باشم آن را در چیدمان آدمها به کار گرفتهام.
*** نقش پدر گرانقدر شما، آقا مرتضی شعبانی در فیلمتان چه بود؟
ایشان کمک فکری میکردند. فیلم را چند بار با هم مرور کردیم. به دلیل موضوع سیاسی مستند، او نیز نگران بود.
*** ضرورت تاریخنگاری انقلاب را در چه میدانید؟
اگر ما خودمان قصهها و تاریخمان را بازگو نکنیم بیگانهها آنطور که خودشان دوست دارند برایمان روایت میکنند. قطعاً محتوا و شکل بیان آنها، به مزاج ما خوش نخواهد آمد. هرچند که ممکن است خیلی از مردم را هم فریب بدهد که اینها دارند خیلی مستند و با استناد حرف میزنند. اخیراً شبکه منوتو، یک مستند به نام «انقلاب 57» ساخته است که واقعاً قصدش از بین بردن مجموعۀ انقلاب است و اصلاً به اهداف مقطعی هم راضی نیست.
*** در فیلم سمفونی استیضاح، به شهید سیدحسن آیت نیز اشاره میشود.
بله. برخیها بعد از تماشای فیلم از من میپرسیدند که شهید آیت که بوده و قصۀ او چیست؟ یعنی علاقهمند شده بودند که دربارۀ او بخوانند و بشنوند. به آنها خبر دادم که فیلم مستندی به نام «اسرار آیت» دربارۀ ایشان ساخته شده است.
از راست: شهید سید حسن آیت، شهید عبدالحمید دیالمه
*** مردم ایران با انقلاب اسلامی از مردم جهان پیش افتادند و آغازگرِ حملۀ فرهنگی به خاکریزهای غرب بودند. جدیدترین و بهترین قانون اساسی دنیا برای کشور ما است چون دنیا و آخرت در آن لحاظ شده است. دست برتر برای ما بود و غربیها در برابر امام و انقلاب و مردم، مبهوت بودند.
متأسفانه الآن برعکس شده است. ما غالباً موضع انفعالی داریم و سعی میکنیم به حملات فرهنگی آنها جواب دهیم. مانند فیلمهای 300، آرگو و غیره که بعد از تماشایشان تا مدتی در فکر هستیم که به آنها جواب دهیم. اما همین را نیز به زودی از یاد میبریم.
*** انقلابیون حقیقی، کسانی هستند که انقلاب را از درون خودشان شروع کردهاند. اگر مجاهدۀ نفس را در دستور کار قرار نداده باشیم به حالتی از انفعال سقوط خواهیم کرد. اینها به کسانی تبدیل میشوند که میخواهند حتی با کفار هم دوست شوند. خیلی از کسانی که داعیۀ انقلاب داشتند با گرفتن مقام، عنوان، خانه و شغل به یک کارمند و یک فرد بیخطر برای دشمنان تبدیل شدند. یادم هست چند سال قبل رهبر معظم انقلاب در دیدار با نخبههای جوان تذکر میدادند که اغلب شما بعد از مدتی به جایگاهی از رفاه دنیوی میرسید و ممکن است فراموش کنید که هدف زندگیتان و آرمانهای انقلاب چه بوده است.
نباید به روزمرّگی افتاد. اینکه ما بنشینیم و ببینیم دشمنان چه میکنند صحیح نیست. باید از موضع دفاع، به موضع حمله برویم. انقلاب باید در درون ما نیز تداوم داشته باشد.
*** حتی فیلمسازان انقلابی ما ممکن است برخی فیلمهایشان به خارجه برود و جایزه بگیرد و برق جشنوارهها، چشمهایشان را خیره کند و طعم آن جوایز به زیر دندانشان برود و ذائقهشان عوض شود و از آن به بعد، برای کسب رضایت آنها فیلم بسازند.
من امیدوارم فیلمسازی مستند، مقصد من بماند. فیلم مستند برای خیلیها در سینمای ایران، یک معبر است تا به سینمای داستانی برسند.
*** سیدمرتضی آوینی همین کار را کرده بود و با شناخت خوبی که از هر دو ژانر داشت قصد نداشت فیلم داستانی بسازد.
بله. تا آخرین لحظات هیچ بویی از سینمای داستانی از ایشان به مشام نمیرسید.
*** به نظر شما، اهمیت سینمای مستند در چیست؟
اگر دیده باشید در کتابخانههای مدرن، قسمتی را هم به فیلمهای مستند اختصاص میدهند. حتی اکنون، خیلیها برای بررسی تاریخ انقلاب ترجیح میدهند فیلم برای آزادی (1358) ساختۀ حسین ترابی را ببینند تا اینکه کتابها را تورق کنند. البته برای کارهای پژوهشی بایست به سراغ کتابها رفت. ولی عموم مردم راحتتر هستند که تاریخ را ببینند تا بخوانند. ثبت دیدنیهای تاریخ، بر عهدۀ مستندسازان است. به نظرم تاریخ ما در سینمای مستند ماندگار میشود، نه با سینمای داستانی.
*** آیا فیلمتان در جشنوارۀ حقیقت هم شرکت داشت؟
نه. با تلاش شبانهروزی فقط توانستیم فیلم را به هیئت انتخاب جشنوارۀ فجر برسانیم. خوشحالم که از معابر خوبی عبور کرد. مثلاً پیروز کلانتری از فیلم خوشش آمده بود. برخی از داوران از جسارت فیلم متحیر بودند. جسارت مایکل مور در فیلمهای مستندش دیده میشود. اما باید توجه کرد که او نیز جزو نظام امریکا است.
*** در پایان از زندگی و سابقۀ خودتان بگویید.
بنده محمدعلی شعبانی متولد فروردین 1365 در تهران، فرزند مرتضی شعبانی فیلمبردار و مستندساز روایت فتح هستم. سال 1387 به دانشگاه هنر، رشتۀ سینما وارد و با گرایش تدوین فارغ التحصیل شدم. یادم هست که هفت هشت ساله بودم که پدرم راشهای مستند را به خانه میآورد و من و مادرم آنها را شاتلیست میکردیم. خوشحالم در زمانی که پدرم مدیر عامل روایت فتح بود هیچگاه بنده از رانت او استفاده نکردم و همواره به موازات هم کار میکردیم. اما از حق نگذریم یکی از تقدیرات بزرگ در زندگیام این بوده است که فرزند مرتضی شعبانی هستم.
*** شما مدتی را نیز در گروه روایت فتح شاغل بودید.
بله. سال 1382 قرار بود تمام فیلمهای آرشیو روایت فتح از شکل یوماتیک خارج شود و لذا بنده هم در کنار عدهای دیگر به این کار پیوستم و همۀ آن فیلمها را تماشا کردم. بعد از آن ماجرا، واقعاً آدم دیگری شدم.
به سربازی رفتم و بعد در دانشگاه هنر تحصیل کردم و پس از مدتی، دستیار برخی اساتید در حیطۀ کارگردانی و تدوین شدم. مراقب سیاهمشقهایم بودم تا آثار بدی تولید نکنم. حوزۀ انقلاب و جنگ واقعاً برایم مقدس است و لذا سعی کردم بر خلاف برخیها، تمرینهای فیلمسازیام را در جاهای دیگر بکنم.
*** تا به حال چه فیلمهایی ساختهاید؟
1. خانۀ هنرمندان (1387) یک مستند اجتماعی در مورد بیخانمانهایی که در پارک هنرمندان زندگی میکنند اما هیچگاه پایشان را به داخل خانۀ هنرمندان نگذاشتهاند. نقد من متوجه برخی روشنفکران بود که خود را خاص میشمرند و برتر از عوام تلقی میکنند. یکی از این بیخانمانها تعریف بسیار زیبایی از سینمای مستند به دست داد که حتی اساتید فن هم بلد نبودند.
2. صبحانه با طعم مرگ (1390) در مورد منافقین خلق.
3. خاک تشنه (1391) یک مستند 15 دقیقهای دربارۀ یکی از شهدای اهل تسنن در ترکمن صحرا. در این فیلم به غائلۀ گنبد هم اشاره میشود و انگیزه ایجاد میکند که مخاطبان دربارۀ آن تحقیق کنند.
4. ملی بدون کارت (1392) یکی از خوش اقبالترین آثارم بود که از جشنوارههای عمار و حقیقت و غیره، جایزههایی گرفت. فیلم در مورد یک جانباز هندی است که اوایل انقلاب به سبب عشق به امام خمینی(ره) به ایران آمد، به جنگ رفت و جانباز شد. او هنوز در ایران زندگی میکند، ازدواج کرده است ولی کارت ملی ندارد.
5. و سمفونی استیضاح (1393) در مورد شهید دیالمه.
در سالهای 87 تا 90 مشغول تحصیل و ازدواج بودم و فیلم مستند به معنای مستند، نساختم.
*** آفات فیلمسازی مستند را در چه میدانید؟
الآن ساخت فیلم مستند رشد فزایندهای کرده است. چون، هم دوربینش ارزان شده و هم تدوینش، آسان. ما داریم به سمت یک سینمای بیکیفیت و عوامزده میرویم. این، یک خطر برای سینمای مستند است. ای کاش هر کس که علاقهای دارد، بتواند فیلم بسازد و بهتر از من هم بسازد. ولی این همه فیلمساز، واقعاً چه لزومی دارد؟ قرار نیست که همه کارگردان شوند. کاش لااقل در یک حوزه تخصص داشتند و بعد وارد فیلمسازی میشدند. آفت جشنوارهها نیز برای این نسل، مزید علت شده است؛ ذائقۀ فیلمسازان را عوض میکند یا آنها را باری به هر جهت، پرورش دهد. برخیها هم خود را پیرو شهید آوینی میدانند در حالیکه حتی آثار ایشان را نخواندهاند. دقت کنید که سید مرتضی آوینی، چند مقاله دربارۀ فرم و تکنیک سینما دارد. فیلمهای او از یک عقبه و فلسفهای برخوردار است. ولی برخیها غوره نشده، مویز شدهاند.
*** بعضیها نیز با فیلمهایشان بیانیه سیاسی صادر میکنند.
بله متأسفانه. اما سینما، جای خوبی برای عقدهگشایی نیست. فرض کنید من از یک اتفاقی در کشور ناراحت هستم، مثلاً یک دریاچهای دارد خشک میشود، یک بیمهای قطع شده است، یک آدمی زندگیاش دارد تباه میشود و غیره. ما با ساخت چنین فیلمهایی ظاهراً سبکبار میشویم و گوئیا قسمتی از حق خودمان را گرفتهایم. اما باید به تبعات ساخت این فیلمها هم توجه کنیم. مخصوصاً در مواردی که یک تاریخ را روایت میکنیم. این کار در واقع نوعی از خیانت محسوب میشود. چون ممکن است که حتی با صد کتاب هم نتوان آن خرابکاری را اصلاح کرد. چون تأثیرگذاری فیلم، خیلی بیشتر است.
آسیب بعدیِ سینمای مستند بیاخلاقیهایی است که در آن راه مییابد. یکی از سرآمدان این موضوع، فیلم رئیس جمهور میرقنبر (1384) ساختۀ محمد شیروانی است که وارد حریم آدمها شده، سعی در خنداندن مخاطب دارد. این فیلم دربارۀ پیرمردی است که قصد دارد رئیس جمهور شود و ما میفهمیم که او دچار زوال عقلی است. فیلمساز، یک آدم کمتوان ذهنی را تمسخر میکند. سال 93 یک فیلم بیاخلاق دیگر هم داشتیم که حال مرا خراب کرد. متأسفانه این نوع فیلمها به دلیل موضوع حادشان، مخاطبان بیشتری پیدا میکنند و لذا در جشنوارهها نیز اقبال خواهند داشت. گاهی فیلمی باعث میشود که زندگی سوژهاش تماماً تحت تأثیر قرار گیرد و دیگر آن فرد نمیتواند مانند سابق به حیات عادیاش ادامه دهد. جناب فیلمساز هم خودش را مبرّا میکند در حالیکه او بوده که از این شخص سوء استفاده کرده است. فیلمسازان اگر به الگوهایی مانند ائمه اطهار اقتدا نمیکنند خوب است به امثال سعدی رحمت الله علیه توجه داشته باشند.
***گفتگو از امیر اهوارکی
***گفتگو از امیر اهوارکی